برگزیده ی اشعار مثنوی مولوی برگزیده ی اشعار مثنوی مولوی
براي فرج امام زمان بي وقفه دعا كنيد
تـــــاریخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1390
نــویـــسنده : محمد محمدیان

 


1- با ده در جوشش گدای جوش ماست

چـرخ در گـردش اسیر هوش ماست

7- عشق‌هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

7- دشـمن طاووس آمد پرّ او

ای بسا شه را بکشته فرّ او

7- این جهان کوه است و فعل ما ندا

ســوی مـا آیــد نــداهـا را صـــدا

8- کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گـرچـه باشـد در نوشتن شیر شیر

11- صدهزاران دام و دانه است ای خدا

مـا چـو مــرغـان حــریــص بـی‌نـوا ...

12- گـفـت لـیـلـی را خـلـیـفـه کان تـویی

کز تومجنون شد پـریـشان و غـوی ...

12- جـان هـمـه روز از لگد­ کـوب خـیـال

وز زیـان وســود و از خـوف زوال ...

12- مــرغ بــر بــالا پـــران و ســایــه‌اش

مــی‌دود بـر خـاک و پـرّان مـرغ ‌وش...

18- انـبـیـا در کـار دنـیـا جـبـری اند

کافران در کار عقبی جبری اند

21- مــادر بــت‌هــا بـــتِ نــفـس شـمـاسـت

زان که آن بت مار و این بت اژدهاست

47- هـرکـه او ارزان خرد ارزان دهد

گوهری طفلی به قرصی نان دهد

50- از عدم‌ها سوی هستی هر زمان

هست یا رب کاروان در کاروان

51- چون شدی من کان لله از وله

حق تو را باشد که کان الله له

56- پای اسـتـدلالـیان چـوبـیــن بود

پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

58- گاه بـانـگِ زیـر را قِـبـلـه کنی

گاه گـریه­ی زار را قُـبـلـه زنی

75- آن یـکـی نـحـوی به کشتی در نشست

رو بـه کـشتی­‌بان نمود آن خودپرست...

75- چـون بمُردی تـو ز اوصاف بشر

بـحـر اسـرارت نـهد بر فرق سر...

81- آن یــکــی آمــد در یـاری بـزد

گفت یـارش کـیستی ای معتمد...

84- حق تعالی خلق را گوید به حشر

ارمـغـان کـو از بـرای روز نشر؟ ...

90- خلق اطفال‌اند جز مست خدا

نیست بالغ جز رهیده از هوا

97- از عـلی آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزه از دغل ...

102- گـفـت دشـمـن را همی بینم به چشم

روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم

103- زآبگیـنه‌ی زرد چـون سازی نقاب

زرد بـیـنـی جـمـلـه نـــور آفـتـــاب ...

106- ایـن دهـان بر بند تا بینی عیان

چشم­بند آن جهان حلق و دهان

113- ای برادر تو همین اندیشه ای

مـابـقی تو استخوان و ریشه‌ای...

117- هین سگِ این نفس را زنده مخواه

کاو عـدوی جان توست از دیرگاه

127- هرکسی گرعـیـب خـود دیدی به پـیش

کای بُدی فارغ وی از اصلاح خویش ...

135- ای خُنُک آن را که او ایام خویش

مـغـتـنـم دارد گـذارد وام خویش ...

136- هم‌چو آن شخص درشت خوش سُخُن

در مــیــان ره نــشــانـد آن خـاربـُـن ...

150- گِـل برآرند اول از قعر زمین

تـا بـه آخـر بـرکشی ماء معین

162- پـشّـه کـی داند که این باغ از کی است؟

کاو بهاران زاد و مرگش در دی است

168- مؤمنان در حشر گویند ای ملک

نـی کـه دوزخ بـود راه مشترک ...

204- اولـیـا اطفال حق‌ّاند ای پسر

غائبیّ و حاضری بس باخبر

227- جـمله‌ی ذرات عالـم در نهان

با تو می‌گویند روزان و شبان ...

238- این طلب مفتاح مطلـوبات توست

این سپاه نصرت و رایات توست

242- هر کسی را بهر کاری ساختند

مـیـل آن را در دلـش انـداخـتـند

242- عاقلان خود نوحه‌ها پیشین کنند

جـاهلان آخر به سر بر می‌زنند

247- چـون بـیـارایـنـد بـهر حشر تخت

خود شفیع ما تویی آن روز سخت ...

249- قـوم دیـگرمـی شناسم زاولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا...

254- آن‌چه می‌گویم به قدر فهم توست

مُـردم انـدر حـسـرتِ فهم درست

268- گوید او که روزگارم می‌برند

خـود نـدارد روزگار سـودمـند...

283- آب کم جوتشنگی آور به‌دست

تا بـجوشد آبت از بالا و پست

288- در جـوانی حمزه عمّ مصطفی

بـا زره مـی‌شـد مـدام اندر وغا ...

293- از همه محروم‌تر خفاش بود

کاو عـدوّ آفـتـاب فـاش بـود

297- گـفـت معشوقی به عاشق کای فتی

تو به غربـت دیده‌ای بس شهـرها ...

298- جـهـد کـن پَر را گِل‌آلوده مکن

لیک گوشت کر شد و پندم کهن

307- هین مرا بگذار ای بگزیده یار

تا رسن بازی کنم منصور وار

311- تو چو عزم دین کنی با اجتهاد

دیـو بـانـگـت بـر زند اندر نهاد ...

312- تـشـنـه مـی‌نالد که کو آب گوار؟

آب هم نالد که کو آن آب خوار؟

322- گفت پیغمبر که چون کوبی دری

عـاقـبـت زان در بـرون آید سری ...

322- آن که روزی نیستش بخت و نجات

نـنـگـرد عـقـلـش مـگـر در نـادرات

326- بـنده می‌نالد به حق از درد خویش

صد شکایت می‌کند از رنج و نیش ...

340- پادشاهان جهان از بد رَگی

بو نبردنـد از شـراب بندگی ...

357- نیمِ عمرت در پریشانی رود

نـیـمِ دیـگر در پشیمانی شود

358- هرچه نـفست خواست داری اختیار

هرچه عقلت خواست آری اضطرار

359- تیـغ دادن در کفِ زنگّیّ مست

به که آید علم نادان را به دست

361- در حدیث آمد که یزدان مجید

خـلـق عالـم را سه گونه آفرید ...

361- خُرده کاری های علم هندسه

یـا نـجـوم و علم طبّ و فلسفه

362- هم چو مجنون در تنازع با شتر

گه شتر چربید و گه مجنون حرّ ...

363- کَـون مـی‌گوید: بیا من خوش پی‌ام

وآن فسادش گفت: رو مـن لاشی‌ام

364- بـس انـامل رشـک استادان شده

در صناعت عاقبت لرزان شده ...

364- از جهان دو بانگ می‌آید به ضد

تـا کـدامـیـن را تـوبـاشـی مـستعد ...

378- آن که عاقل بود عزم راه کرد

عـزم راه مـشـکل نـاخواه کرد...

379- برگذشته حسرت آوردن خطاست

بـاز نــایـد رفـتـه یاد آن هَـبـاست

387- خـانـه بـرکن کـز عقیق آن یمن

صد هزاران خانه شاید ساختن ...

392- مشرق و مغرب چو تو بس دیده‌اند

کــه ســرِ ایــشـان زتـن بـبـریـده‌انـد...

393- خضر کشتی را برای آن شکست

کـه تـوانـد کـشـتی ازفجّار رست ...

397- گـفت موسی را به وحی دل خدا

کای گزیده دوست می‌دارم تو را...

414- خـویـشـتن را گـم مـکن یـاوه مکوش

که تو آن هوشیّ و باقی هوش پوش ...

415- خنده‌اش گیرد از آن غم‌های خویش

چـون بـبـیـنـد مـستقرّ وجای خویش ...

416- هـم چـو مـرهـم ساکن و بس کارکن

چون خرد ساکن وز او جنبان سخن

418- ظاهرش را پشّه‌ای آرد به چرخ

باطـنـش باشد محیط هفت چرخ

418- احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل

تـا ابد مدهوش ماند جبرئیل ...

429- دیو بر دنیاست عاشق کوروکر

عـشـق را عـشـق دگر برّد مگر

435- عـقـده را بـگـشـاده گیر ای منتهی

عقده‌ی سخت است بر کیسه‌ی تهی ...

436- عـاشـقـان را شادمانی و غم اوست

دستمزد و اجرتِ خدمت هم اوست ...

436- مرغ کاو ناخورده است آب زلال

انـــدر آب شـور دارد پــرّ و بــال ...

441- زنـدگی بـی ‌دوسـت جان فرسودن است

مرگ حاضر، غائب از حق بودن است

441- ای مبدل کـرده خاکی را به زر

خـاک دیـگر را نـمـوده بـوالـبشر...

441- هرکه سازد زین جهان آب حیات

زو تـرش از دیـگران آیـد ممات

445- گـفـت ابـلـیـس لعـیـن دادار را

دام زَفتی خواهم این اشکار را ...

448- در زمانه مر تو را سه همره‌اند

زان یـکی وافیّ و آن دو غدرمند ...

449- هوش را توزیع کردی بر جهات

مـی‌نـیـرزد تـرّه‌ای آن تـرّهــات ...

451- ایـن سـخـن در سـینه دخلِ مغزهاست

در خموشی مغز جان را صد نماست ...

460- یـار تـو چـون دشمنی پیدا کند

گُرّ رشـکِ حِـقدِ او بـیـرون زند ...

461- ای گرفتار سبب بیرون مپر

لیک عزل آن مسبّب ظن مبر...

462- بـا تـضـرع بـاش تـا شادان شوی

گریه کن تا بی‌دهان خندان شوی ...

468- از منی بودی منی را واگذار

ای ایـاز آن پوستین را یادآر ...

472- گفـت مجنون من نمی‌ترسم ز نیش

صبر من از کوه سنگین است بیش ...

476- چـندگاهی بی لـب و بی‌گوش شو

وانگهی چون لب حریفِ نوش شو ...

490- شـیـخ گـفـتا خالقا من عاشقم

ور بجویم غیر تو بس فاسقم ...

493- گر نباشد جوع صد رنج دگر

از پی هیضه برآرد از تو سر ...

494- شـیـخ می‌شـد بـا مـریـدی بی‌درنگ

سوی شهری نان در آن‌جا بود تنگ ...

495- آن یـکـی بـا شـمع بر می‌گشت روز

گرد هر بازار دل پر عشق و سوز ...

498- ایـن کـه فردا این کنم یا آن کنم

این دلیل اختیار است ای صنم...

501- هـم چـنـیـن تـأویـل قد جفّ القلم

بهر تحریض است بر شغل اهمّ...

513- با بُتِ زنده کسی که گشت یار

مرده را کی در کشد اندر کنار...

542- مرگ همسایه مرا واعظ شده

کسب و دکّان مرا بر هم زده ...

553- تـن فـدای خـار مـی‌کرد آن بلال

خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال ...

567- راسـت فـرمـود آن سـپـه‌دار بـشر

که هر آن کاو کرد از این دنیا گذر ...

582- مه فشاند نور و سگ عوعو کند

هـرکسی بـر خلقـت خود مـی‌تند

585- هـر ولی را نوح وکشتی­بان شناس

صحبت این خلق را طوفان شناس

587- هر شبی تدبیر و فرهنگم به خواب

هم چو کشتی غرقه می‌گردد در آب ...

602- ای فغان از یار ناجنس ای فغان

هـم‌نـشـیـن نیک جـویـید ای مهان

603- در پی خوباش و با خوش­خو نشین

خـو پـذیــریّ گُـل و روغـن بـبـیـن ...

613- راه لــذت از درون دان نـــز بـرون

ابلهی دان جستن از قصر و حصون ...

614- زین حجاب این تشنگان کف پرست

زآب صـافـی اوفـتـــاده دور دسـت ...

641- زیـن سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود وآن علی مولا نهاد ...
 




|
امتـــــیاز مطلبــــ : 25
|
تـــــعداد امتـــــیازدهندگــــان : 9
|
مجموع امتـــــیاز : 9
موضــوعـاتــــــــ مــرتـــــبــــط: , ,
مطالبــــ مرتـــــبــــط بــــا این پستـــــ
می تـــــوانید دیدگــــاه خود را بــــنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخـــریـــن مــــطالــبــــ